زندگی نامه ایرج میرزا اشعار زیبای ایرج میرزا اشعار مادر حجاب آخوند

فروشگاه کفش مردانه
فروشگاه کفش مردانه
ست های مردانه کانیکالا
فروشگاه ست مردانه
بازار کانیکالا
بازار کانیکالا
ست 2 نفره
فروشگاه پوشاک زنانه
لباس زنانه
پیشنهاد برای بانوان
ایرج میرزا
ایرج میرزا
زندگی‌نامه

او فرزند صدرالشعرا غلامحسین‌میرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلی‌شاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تأسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده سالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آن‌زمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبان‌های فارسی، ترکی آذربایجانی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز می‌دانست و خط نستعلیق را خوب می‌نوشت. آرامگاه ظهیرالدوله خانه ابدی ایرج میرزا شد.

 

عکس مادر و فرزند
عکس مادر و فرزند

اشعار زیبای ایرج میرزا

                                 مهر مادر

 

گوید مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

 

شب‌ها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت

 

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه راه رفتن آموخت

 

یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت

 

لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه گل شکفتن آموخت

 

پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

 

حجاب ، آخوند

بــر ســـردر کــــاروانـــسرايـی

تـصويـر زنـی بـه گـچ کــشيـدنـد

اربــــاب عـــمـايـم ايـن خــبر را

از مــخـبر صـــادقـی شــنـيـدنـد

گـفتنـد کـه واشــريعتــا ، خــلـق

روی  زن  بـی نـــقـاب  ديــدنـد

آســيمـه سـر از درون مــسجـد

تــا سـردر آن ســــرا دويــدنـد

ايـمان و امـان به سـرعـت بـرق

می رفـت که مـومنيـن رســيدنـد

ايــن آب آورد ، آن يـکی خــاک

يک پـيچـه ز گـِل بـر او بـريـدنـد

نـــامــوس بـه بـــاد رفــتـه ای را

با يک دو سه مشت گـِل خـريـدنـد

چون شـرع نـبی ازين خطر جست

رفــتـنـد  و بـه  خــانـه  آرمــيـدنـد

غـفـلـت شـده بـود و خـلـق وحـشی

چـون شــير درنــده می جــهـيـدنـد

بـی  پــيچـه  زن  گـشــاده  رو را

پــاچــيـن  عــفـــاف  می دريــدنـد

لـبـهــای قــشـنـگ خـوشگـلش را

مـــانـنـد  نـبـــات  مـی مکـيــدنـد

بـالجـمله  تـمـــام مــردم  شــهر

در بــحر  گـنــــاه  مـی تـپـيـدنـد

درهــای بـهشـت بـستـه مـی شـد

مـردم  هـمـه  مـی جـهنميــدنـد

مـی گـشـت قـيـــامت آشکــارا

يکبـاره بـه صـور مـی دميـدنـد

طير از وکرات و وحش از جحر

انـجـم  ز ســپـهر مـی رمـيـدنـد

ايـن است که پـيش خـالق و خلق

طــلاب  عـــلـوم  رو ســفـيـدنـد

بـا ايـن عــلمــا هــنـوز مـردم

از رونــق مـُــلـک نــاامـيـدنـد.

ا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *